|
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : milad.s
نیمه شب بود و غمی تــازه نفس ره خوابــم زد و مانــدم بیــــدار ریخت از پرتو لرزنده ی شمـــع سایه ی دسته گلی بر دیــوار همه گل بود ولی روح نداشــت سایه ای مضطرب و لرزان بــود چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه گوییــا:مــرده ی سرگــردان بــود شمع خاموش شد از تندی باد اثر از سایه به دیــوار نمانــد! کس نپرسید کجا رفت؟که بود؟ که دمی چند در اینجا گذرانــد؟ این منم خسته در این کلبه ی تنگ جسم درمانده ام از روح جداست؟ من اگر ســایــه خویشــم یا رب! روح آواره ی من کیست؟کجاست؟ نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |